پایان پریشانی

اینجا پایان پریشانی من است...

پایان پریشانی

اینجا پایان پریشانی من است...

اینجا دفتر خط خطی های ذهن منه!
باید بنویسم تا بتونم به افکارم نظم بدم...تا بتونم از این سردرگی ها در بیام...

آخرین مطالب

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است



غدیر، عیدالله الاکبر است...عید اتمام و اکمال دین...

عید ولایت مولای غریبمون...

عیدی که حق به حق دار رسید، اگرچه نگذاشتن...

عید بزرگ شیعیان، عیدی که باید از ته دل شاد باشیم و دیگران را در این شادی سهیم کنیم...

اما با گوش دل که بشنویم، از غدیر صداهای دیگری هم به گوش می رسد...

صدای پچ پچ اهل سقیفه...

صدای گریه های فاطمه در بیت الاحزان، صدای شکستن و سوختن در و صدای یا فضة خذینی فاطمه از پشت در سوخته...صدای نجواهای شبانه علی با چاه...صدای سردار تنهایی که از بی یاوری مجبور به صلح شد...صدای هل من ناصر ینصرنی حسین در صحرای کربلا...صدای تمام شیعیان مظلوم گرفتار در چنگال تعصب و جاهلیت...


به راستی آن روز که پیامبر مهربانی دست علی را بالا برد و اورا ولی و سرپرست بعد از خودش معرفی کرد - علی را که شایستگی اش برای همه ثابت شده بود -

چه میشد اگر همه بر بیعتی که با او کردن استوار می ماندند؟!

که پیامبر به آنها هشدار داده بود که هر کس بیعت شکند بر زیان خود شکسته...

در خطبه غدیر فرموده بود، که هر آنکه با علی بستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد، نفرین و خشم بر او باد...

دلسوزانه از امتش خواسته بود که تقوا پیشه کنند و از ناسازگاری با علی بپرهیزند... چون پدری مهربان به آنها فرموده بود مبادا گامهایتان پس از استواری بلغزد که خداوند بر کردارتان آگاه است...!


چه میشد اگر وقتی پیامبر در بستر بیماری کاغذ و قلم خواست تا وصیت خود را ثبت کند، بی شرمانه مانع نمی شدند...

چه می شد اگر ولایت و عهده داری را می سپردند به جانشین بر حق و عاقبت به خیری را برای خود و امت پیامبر می خریدند که خود  از پیامبر شنیده بودند که از علی برنتابید و از امامتش نگریزید و از سرپرستی اش رو برنگردانید...!

آنها خود می دانستند و پیامبر هم بارها تاکید کرده بودند که علی نخستین مؤمن به خدا و رسول اوست و کسی در ایمان به او سبقت نجسته...اولین نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است...

پیامبر در خطبه غدیر خیلی صریح رو به مردم می فرمایند: او از سوی خدا امام است و هرگز خداوند توبه منکر اورا نپذیرد و او را نمی آمرزد. این است روش قطعی خداوند درباره ناسازگار علی و هر آیینه اورا به عذاب دردناک پایدار کیفر کند...أبَدا الآباد و دَهرَالدُّهور...!


مگر می شود پیامبری که برای انجام رسالتش از هیچ تلاشی دریغ نکرد، امتش را بدون ولی و سرپرست رها کند؟!


بیایید کمی بیندیشیم، اگر ما آن روز، در غدیر خم بودیم، رو به کدام سو داشتیم؟!

دل به علی میدادیم و شیعه او می شدیم یا مقابل او می ایستادیم و دل به دنیا می دادیم؟!

عشق به ادعا نیست، که عاشق شبیه معشوق می شود...!

شیعه بودن به حرف نیست...شیعه یعنی دنباله رو...یعنی پا جای پای ولی گذاشتن!


هر کسی خودش بهتر می داند، دنباله رو حق است یا پا روی حق می گذارد؟!

اگر کمی بیندیشیم، از انتخاب ها و موضع گیری هایمان، مشخص است که در کدام مسیر قرار داریم!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۱۴
تبسم **


می گویند با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد!

شما گوش نکنید!

چون اگر چنین بود، از منش و شخصیت هیچکس، چیزی باقی نمی ماند..

هر کس، هرچه به سرت آورد ، فقط خودت باش 

نگذار برخورد نادرست آدمها، "اصالت و طبیعت" تو را خدشه دار کند..

اگر جواب هر جفایی، بدی بود 

که داستان زندگی، خالی از آدمهای خوب می شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۳۴
تبسم **


http://nex1music.ir/post/48636/

یه جای کار می لنگه اگه برای این معامله با حضرت عشق، دلم از جا کنده بشه!

اگه عشق، عشق باشه نه ادعا؛ این درد باید لذت بخش باشه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۴۳
تبسم **

در این ذهن آشفته علایقم هم در هم شده اند!!!

دیشب در خواب، در حالت آشفتگی و نگرانی و ترسی که داشتم؛  برایم عکس و مدل و نقشه بافتنی می فرستادی...!!!

 گل و خرس و خرگوش و عروسک!

و ازم می خواستی ببافم!

خوابم را به فال نیک گرفتم...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۰۳
تبسم **

چرا گذشتن از احساس اینقدر سخته!

اینجاست که درجه آدمها مشخص میشه...

آدمهای بزرگ از چه ها گذشتن و من برای گذشتن از این احساس، هر چند پاک، هر چند مقدس...ولی احساسی که حقم نیست...اینقدررر بی تابم...

چه تعبیر خوبی کردی...بریدن سر عشق پاک...همچو ابراهیمی که حاضر شد، سر پسرش را عشقش را در برابر عشق بزرگتر ببرد!

امسال به استقبال عید قربان رفتم...خودمو آماده میکنم برای بریدن سر عشقم...

و چه کار سختیست این گذشتن...و من چقدر احساس ضعف می کنم...

مدام این شعر در ذهنم تکرار می شود...باید گذشتن از دنیا به آسانی...

یک سوال ذهنم را مشغول کرده...چه طور می شود که از دنیا به آسانی گذشت؟!

روح بزرگی باید داشته باشی که آسان بگذری! و برای داشتن روح بزرگ باید بگذری تا بزرگ شوی...

خدایا این بنده کوچک ضعیف و بی قرارت را تنها نذار...که هر آن بدون تو نابود خواهد شد!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۲۸
تبسم **